محمد فارابی
پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
محمد فارابی
نوشته شده در دو شنبه 23 تير 1393
بازدید : 622
نویسنده : محسن
نام کامل ابو نصر محمد بن محمد فارابی
لقب معلم ثانی
ملیت ایرانی
زادروز سال ۲۶۰ هجری
زادگاه فاراب، خراسان.، ایران
محل مرگ دمشق، سوریه
مذهب شیعی اثنی‌عشری
استادان یوحنا بن حیلان
شاگردان یحیی بن عدی

 

ابو نصر محمد بن محمد فارابی معروف به فارابی، (حدود سال ۲۶۰ هجری، در فاراب، خراسان، – سال ۳۳۹ هجری در سن ۸۰ سالگی )از بزرگترین فیلسوفان ایرانیشرقی سده سوم و چهارم هجری است. اهمیت او بیشتر به علت شرح‌هایی است که بر آثار ارسطو نگاشته و به سبب همین مشروحات او را معلم ثانی خوانده‌اند و در مقام بعد از ارسطو قرار داده‌اند. وی آثاری نظیر «الجمع بین الرایین»، «اغراض ما بعدالطبیعه ارسطو»، «فصول الحکم» و «احصاءالعلوم» را از خود به یادگار نهاده‌است. در قرون وسطی آثاری چند از او تحت نام Alpharabius, Alfarabi, El Farati, Avenassar به زبان لاتین برگردانده شده‌اند.

پدر و مادر فارابی ایرانی‌تبار بودند. خود او نیز ایرانی‌تبار بود؛ کشورهایی همچون ترکمنستان و... به دنبال تحریف تاریخ به نفع خود بوده، می‌خواهند او را از کشور خود معرفی کنند. ابن ابی اصیبعه و شهر زوری نوشته‌اند که ابونصر از نژاد ایرانی بوده‌است (= واصله فارسی / کان من سلاله فارسیه)

ابونصر محمد بن محمد طرخانی ملقب به فارابی، در حدود سال ۲۵۷هجری قمری/ ۸۷۰میلادی در دهکدهٔ «وسیج» از ناحیهٔ پاراب (فاراب) در فرارود (شهر اُترار کنونی در جنوب قزاقستان) یا پاریاب (فاریاب) خراسان در افغانستان کنونی به دنیا آمد. دهخدا به نفل از بدیع الزمان فروزانفر می‌نویسد:«اسم پدراو طرخان و نام جدش اوزلوغ است. درشرح زندگی فارابی مطلبی که بر جریان واقعی زندگی دوران طفولیت و جوانی وی باشد در کتابها وجود ندارد. ابن ابی اصیبعه دو خبر متناقض درباره او نقل می‌کند: اول اینکه فارابی در آغاز کار نگهبان باغی در دمشق بودو دوم اینکه، در عنفوان جوانی به قضاوت مشغول بود و چون به معارف دیگر آشنا شد، قضاوت را ترک کرد و با تمام میل به طرف معارف دیگر روی آورد.»در جوانی برای تحصیل به بغداد رفت و نزد «متی بن یونس» به فراگرفتن منطق و فلسفه پرداخت. سپس به حرّان سفر کرد و به شاگردی «یوحنا بن حیلان» درآمد.

از آغاز کار، هوش سرشار و علم آموزی وی سبب شد که همه موضوعاتی را که تدریس می‌شد، به خوبی فرا گیرد. به زودی نام او به عنوان فیلسوف و دانشمند شهرت یافت و چون به بغداد بازگشت، گروهی از شاگردان، گرد او فراهم آمدند که «یحیی بن عدی» فیلسوف مسیحی یکی از آنان بود.

در سال ۳۳۰هجری قمری/۹۴۱میلادی به دمشق رفت و به «سیف الدوله حمدانی» حاکم حلب پیوست و در زمره علمای دربار او درآمد. فارابی در سال ۳۳۸هجری قمری/۹۵۰میلادی در سن هشتاد سالگی در دمشق وفات یافت. عده ایی بر این باورند که ابونصر هنگامی که از دمشق به عسقلان می‌رفت به دزدان برخورد. ابونصر گفت:«هر آنچه از مرکب، سلاح، لباس ومال هست بگیرید و با من کاری نداشته باشید.» آنها نپذیرفتند و قصد کشتن او کردند. ابونصر به ناچاربا آنها جنگید و کشته شد. امرای شام از حادثه با خبر شدند. ابونصر را دفن کردند و دزدان را بر سر قبر او دار زدند.

مورخان اسلامی معتقدند که فارابی فردی زهد پیشه و عزلت‌گزین و اهل تامل بود. اعراض او از امور دنیوی به حدی بود که با آن که سیف الدوله برایش از بیت‌المال حقوق بسیار تعیین کرده بود، به چهار درهم در روز قناعت می‌ورزید.

فارابی در انواع علوم بی همتا بود. چنانکه دربارهٔ هر علمی از علوم زمان خویش کتاب نوشت و از کتاب‌های وی معلوم می‌شود که در علومزبان و ریاضیات و کیمیا و هیات و علوم نظامی و موسیقی و طبیعیات و الهیات و علوم مدنی و فقه و منطق دارای مهارت بسیار بوده‌است.

درست است که کندی نخستین فیلسوف اسلامی است که راه را برای دیگران پس از خود گشود؛ اما او نتوانست مکتب فلسفی تأسیس کرده و میان مسائلی که مورد بحث قرار داده‌است، وحدتی ایجاد کند. در صورتی که فارابی توانست مکتبی کامل را بنیان نهد.

ابن سینا او را استاد خود می‌شمرد و ابن رشد و دیگر حکمای اسلام و عرب، برایش احترام بالایی قائل بودند. ازجمله سخنی از ابن سینا است که اوج منزلت علمی اورا بیان می‌کند:کتاب مابعدالطبیعه را مطالعه کردم وبعد از چهل مرتبه مطالعه نتوانستم ازاغراض مولف آن اگاهی پیداکنم تا اینکه در بازار به کتابی از ابونصر فارابی برخورد کردم که شرحی بر کتاب مابعد الطبیعه بود بعد ازمطالعه آن توانستم مطالب مابعد الطبیعه را در یابم وبسیار مسرور شدم.

در سنت فلسفه اسلامی، فارابی را بعد از ارسطو که ملقب به «معلم اول» بود، معلم ثانی لقب داده‌اند.

نسب

تاریخ نگار عرب ابن ابی عصیبه (وفات ۶۶۸ ه. ق) در کتاب اویون خود اشاره کرده‌است که فارابی که پدر قرآن است از نسب پارسی بود.  ابن ندیم در الفهرست خود، و نیز الشهروزی که در حوالی سال‌های ۱۲۸۸ میلادی می‌زیست و اولین زندگی نامه را نوشته‌است، نسب وی را ایرانی می‌نویسند. علاوه بر اینها فارابی در حاشیه بسیاری از کارهایش به زبان پارسی و سغدی منابعی را معرفی کرده (حتی به زبان یونانی، اما به ترکی نه)  حتی زبان سغدی به عنوان زبان مادری وی و زبان ساکنان فارابدانسته شده‌است. محمد جواد مشکور ایرانی زبان بودن اصالت آسیای میانه را استدلال کرده‌است.اما فاراب در درجه نخست جزو سرزمین مسلمانان بود و در درجه نخست فارابی به دنیای اسلام و تمام بشریت تعلق دارد و عرب یا پارسی یا ترک بودن وی اهمیتی ندارد.اصالت پارسی فارابی توسط دیگر منابع نیز بحث شده‌است. همچنین پروفسور دانشگاه آکسفورد آقای بوسورث می‌نویسد که چهره‌های بزرگ مانند فارابی، بیرونی و ابن سینا توسط دانش پژوهان علاقه‌مند ترک به نژاد ترکی چسبانده شدند. در دانشنامه ایرانیکا دکتر گوآتاس اظهارات ابن خلکان را نکوهش کرده و مدارک پیش از وی در این زمینه از ابن عصیبه در مورد پارسی بودن فارابی باعث شده تا ابن خلکان به تلاش برای مدرکسازی جهت ترک نشان دادن وی باشد. در این چهارچوب وی اشاره می‌کند که ابن خلکان ابتدای اسم فارابی نسبت الترک را افزود در حالی که فارابی هرگز چنین نسبتی را نداشته‌است.

اسکناسی که هم اکنون در جمهوری قزاقستان رواج دارد

قدیمی‌ترین کسی که نسب فارابی را ترک دانسته ابن خلکان بوده‌است. وی در اثر خود وفایات فارابی را متولد فاراب و روستای کوچکی به نام وسیج که اکنون به نام اترار در قزاقستانشناخته می‌شود و از والدینی ترک می‌داند. ابن خلکان گوید: ابو نصر به زبان ترکی، عربی و دری به خوبی آگاه بود و این از تألیفات او به خصوص «کتاب الموسیقی الکبیر» به وضوح پدیدار است. برخی منابع دیگر نیز به این جریان معتقدند.

علامه محمد قزوینی نیز جزو موافقان نسب ترکی فارابی است. او در بخشی از مقاله خود با عنوان" انتقاد مقاله یکی از فضلا در شفق سرخ" که به نوشته های مرزبان بن رستم باوندی در شفق سرخ پاسخ میدهد،مینویسد: "دیگر آنکه مرقوم فرموده اند:"کتب معروف..... ابونصر فاریابی و محمد زکریای رازی و صدها علمای بزرگ ایران بجای اینکه به زبان فارسی نوشته شده باشند و این مفاخرت را برای ما بگذارند به زبان عربی تالیف شده اند. جوهری صاحب صحاح اللغه وقتی که قاموس معروف خود را نوشت به میان قبائل عرب رفت و کتاب خود را جلوی یکی از روسای عرب انداخت و با کمال غرور گفت خذوا لسانکم من ید رجل اعجمی". حالا ملاحظه بفرمایید در همین یک عبارت کوچک چند غلط بزرگ دست داده است. اولاً آنکه ابونصر فارابی را "فاریابی"نوشته اند و گویا "فاراب" را که شهر معروفی بوده است در اقصی بلاد ترکستان برساحل غربی سیحون(و همان اترار مورخین قرون وسطی است که امیر تیمور آنجا وفات کرد و خرابه های آن هنوز در نه فرسخی جنوب شرقی شهر" ترکستان" حالیه باقی است) با "فاریاب"که شهری بوده است در خراسان مابین مرو الرود و بلخ(و خرابه های آن نیز به اسم خیر آباد هنوز بافی است) و ظهیر فاریابی منسوب به آنجاست اشتباه کرده اند. ثانیاً ابونصر فارابی و جوهری صاحب صحاح هر دو را از از علمای بزرگ ایران شمرده اند(فاریابی را بالصراحه و جوهری را چنانکه از سیاق عبارت استنباط میشود چه صحبت از "صدها علمای ایران" است)و حال آنکه این دو نفر به تصریح عامه مورخین، ترک بوده اند و ابداً ربطی به نژاد ایرانی نداشته اند.واضح است که من نمی‌خواهم از مفاخر آبا و اجدادی خودمان بکاهم و یک ایرانی را ترک بقلم بدهم. ولی این را هم نمی‌خواهم که مثل مرحوم قاضی نورالله شوشتری معروف به شیعه تراش،ایرانی تراشی کنم یا مثل اتراک لوس بی سواد حالیه که حضرت زردشت و حضرت رسول را هم ترک میدانند یا مثل لویس کشیش عیسوی بیروتی صاحب کتاب "کتاب النصرانیه"که اغلب شعرای جاهلیت و اسلام را نصرانی تعداد کرده است من هم کسانی را که ایرانی نبوده اند ایرانی قلمداد کرده جزء مفاخر دروغی ایران بشمارم. بر فرض هم که من اینکار ر ا کردم مردم که کور و کر نیستند به که امر را مشتبه خواهم کرد؟اگرچه ترک بودن فارابی و جوهری محل خلاف نیست که محتاج به اثباتی باشد ولی نمونه را برای یادآوری به یکی دو فقره از اقوال مورخین اشاره میشود:اما ابو نصر فارابی ابن خلکان او را چنین عنوان کرده است:"ابونصر محمد بن طرخان بن اوزلغ الفارابی الترکی الحکیم المشهور" و سپس در ترجمه حال او گوید"و کان رجلا ترکیا ولد فی بلده و نشا بها ثم خرج من بلده ....." و بعد میگوید" ورد علی سیف الدوله فادخل علیه و هو بزی الاتراک و کان ذالک زیه دائماً"و بعد در آخر ترجمه در ضبط اسامی اجداد فارابی گوید" و طرخان بفتح الطاء المهمله...و اوزلغ بففتح الهمزه....و هما من اسماء الترک" و در شرح فاراب گوید:"و هی قاعده من قواعد مدن الترک" و قریب به همین مضمون است عیناً تاریخ الحکما قفطی و معجم البدان یاقوت و مختصر البلدان ابوالفرج بن العبری نصرانی و تاریخ ابوالفداء. و همچنین کتب مستشرقین اروپا از قبیل دیتریسی مستشرق آلمانی معروف که بعضی از کتب فارابی را متنا و ترجمتا چاپ کرده است و مولفات [[کارا دو ور مستشرق فرانسوی معروف که متخصص در تاریخ فلاسفه اسلام است و تاریخ ادبیات عرب از بروکلمن آلمانی و نیکلسون انگلیسی و تاریخ ادبیات ایران از ادوارد برون انگلیسی و غیر هم و غیرهم. اما جوهری صاحب صحاح او نیز به اجماع مورخین،ترک و بر حسب اتفاق او هم از همان شهر فاراب سابق الذکر یعنی همشهری ابونصر فارابی بوده است.ثعالبی که معاصر او بوده و هر دو باهم مدتی در یک شهر یعنی در نیشابور میزیسته اند در یتیمه الدهر در ترجمه حال او گوید" من اعاجیب الدنیا و ذالک انه من الفاراب احدی بلاد الترک و هو امام فی لغه العرب". و تقریباً عین همین مضمون را یاقوت در معجم الدبا و سیوطی در طبقات النحاه در حق او نوشته اند. قزوینی در آثار البلاد در تحت "فاراب" گوید" و من العجب انهما (ای الجوهری و خاله صاحب دیوان الادب)کانا من اقصی بلاد الترک و صارا من ائمه العربیه"

 

فلسفه فارابی

از عصر فارابی تا عصر سبزواری، یعنی از قرن نهم تا نوزدهم میلادی، مبحث خلق جهان و حدوث و قدم عالم مهم‌ترین بحث تفکر اسلامی بود. فارابی به پیروی از ارسطو معتقد بود که جهان «قدیم» است. اما برای آنکه از چهارچوب تعلیمات قرآنی خارج نشود، سعی کرد بین عقیده ارسطو و مسئله خلق جهان در قرآن راهی بیابد. به همین سبب سعی می‌کرد موضوع «فیضان» و «[تجلی]» را با روش عقلی توضیح دهد. او عقل و انواع آن را ابداع خداوند می‌داند. اما اظهار می‌دارد که این ابداع در زمان اتفاق نیفتاده‌است.او معتقد است که «عقل فعال» ارسطو همان وحی قرآنی است.

فلسفه فارابی آمیزه‌ای است از حکمت ارسطویی و نوافلاطونی که رنگ اسلامی و به خصوص شیعی اثنی‌عشری به خود گرفته‌است. او در منطق و طبیعیات، ارسطویی است و در اخلاق و سیاست، افلاطونی و در مابعدالطبیعه به مکتب فلوطینی گرایش دارد.

وحدت فلسفه

فارابی از کسانی است که می‌خواهند آراء مختلف را با هم وفق دهند. او در این راه بر همه گذشتگان خود نیز سبقت گرفت. او در این راه تا آن جا پیش رفت که گفت: فلسفه، یکی بیشتر نیست و حقیقت فلسفی - هر چند مکاتب فلسفی متعدد باشند - متعدد نیست.

فارابی به وحدت فلسفه سخت معتقد بود و برای اثبات آن براهین و ادله بسیاری ذکر کرد و رسائل متعدد نوشت که از آن جمله، کتاب «الجمع بین رایی الحکیمین افلاطون الالهی و ارسطو» به دست ما رسیده‌است.

وی معتقد بود که اگر حقیقت فلسفی واحد است، باید بتوان در میان افکار فلاسفه بزرگ به ویژه افلاطون و ارسطو توافقی پدید آورد. اساساً وقتی غایت و هدف این دو حکیم بزرگ، بحث دربارهٔ حقیقتی یکتا بوده‌است، چگونه ممکن است در آراء و افکار، با هم اختلاف داشته باشند؟

فارابی میان این دو فیلسوف یونانی پاره‌ای اختلافات یافته بود، اما معتقد بود که این اختلافات، اختلافاتی سطحی است و در مورد مسائل اساسی نیست. مخصوصاً آنکه آن‌ها مبدع و پدیدآورندهٔ فلسفه بوده و همه حکمای بعدی کم و بیش، به این دو متکی هستند.

مسائلی که به عنوان اختلاف مبانی افلاطون و ارسطو مطرح بود و فارابی درصدد هماهنگ ساختن بین آنها برآمد، عبارت بودند از:

روش زندگی افلاطون و ارسطو، روش فلسفی افلاطون و ارسطو، نظریه مُثُل، نظریه معرفت یا تذکر، حدوث و قدم، نظریه عادت.

البته تردیدی نیست که فارابی در این امر رنج بسیاری متحمل شده است؛ اما نکته مهم در این رابطه این است که یکی از منابع او برای انجام این مقصود، کتاب «اثولوجیا» یا «ربوبیت» بود که یکی از بخش‌های کتاب «تاسوعات» فلوطین می‌باشد. وی فکر می‌کرد که این کتاب متعلق به ارسطو است و چون در آن به یک سلسله آراء افلاطونی برخورد کرده بود، همین امر او را بر این کار، تشویق می‌کرد. (در حالی که مطالب این کتاب، ارتباطی با ارسطو نداشت.)

بنابراین، اگر چه فارابی در کار خود به توفیق کامل دست نیافت، ولی راه را برای دیگر فلاسفه اسلامی گشود. بدین ترتیب که میان ارسطو و عقاید اسلامی یک نوع هماهنگی ایجاد کرد و فلسفه ارسطو را جزو سرچشمه‌ها و اصول فلسفه اسلامی قرارداد.

 

آثار فارابی از این قرار است:

  • الجمع بین الرایین
  • فصول الحکم
  • احصاءالعلوم

۱) ما ینبغی ان تعلم قبل الفلسفه (آنچه شایسته‌است قبل از فلسفه فرا بگیری): در این کتاب، فارابی منطق، هندسه، اخلاق نیکو و کناره‌گیری از شهوات را پیش نیاز پرداختن به فلسفه ذکر می‌کند و دربارهٔ هر یک مطالبی بیان می‌نماید.

۲) السیاسه المدنیه (سیاست شهری): این کتاب دربارهٔ اقتصاد سیاسی است.

۳) الجمع بین رأی الحکیمین افلاطون الالهی و ارسطو طالیس (جمع بین آراء دوحکیم بزرگ، افلاطون الهی و ارسطو): فارابی در این کتاب می‌کوشد بین نظریات افلاطون و ارسطو هماهنگی برقرار سازد.

۴) رساله فی ماهیه العقل (رساله‌ای دربارهٔ ماهیت و چیستی عقل): در این رساله اقسام عقول را تعریف و مراتب آن‌ها را بیان می‌کند.

۵) تحصیل السعاده (به دست آوردن سعادت): در اخلاق و فلسفه نظری.

۶) اجوبه عن مسائل فلسفیه (پاسخ‌هایی به مسائل فلسفی): پاسخ‌هایی است به برخی پرسش‌ها و مسائل فلسفی.

۷) رساله فی اثبات المفارقات (رساله‌ای در اثبات وجود موجودات غیر مادی): در این رساله، فارابی دربارهٔ موجودات غیر مادی بحث می‌کند.

۸) اغراض ارسطو طالیس فی کتاب مابعد الطبیعه (اغراض ما بعدالطبیعه ارسطو) (مقاصد ارسطو در کتاب متافیزیک): این کتاب یکی از مهم‌ترین کتابهای فارابی است که مورد استفاده ابن سینا هم قرار گرفت.

۹) رساله فی السیاسه (رساله‌ای در سیاست): فارابی دربارهٔ سیاست صحبت می‌کند.

۱۰) فصوص الحکمه (فصوص جمع فص به معنای نگین می‌باشد: نگین‌های حکمت): این کتاب در مورد حکمت الهی و شامل ۷۴ بحث در این زمینه و مباحث نفس می‌باشد.

۱۱) کتاب موسیقی کبیر: این اثر جنبه‌های گوناگون موسیقی مانند مقامات را تعیین می‌کند.

12) اندیشه‌های اهل مدینه فاضله: فارابی در این اثر آرمان شهر خود را بنا می کند . 13) فی وجوب صناعه الکیمیا (درباره ضرورت کیمیا)

تاریخ نگار عرب ابن ابی عصیبه (وفات ۶۶۸ ه. ق) در کتاب اویون خود اشاره کرده‌است که فارابی که پدر قرآن است از نسب پارسی بود.[۶][۲] ابن ندیم در الفهرست خود، و نیز الشهروزی که در حوالی سال‌های ۱۲۸۸ میلادی می‌زیست و اولین زندگی نامه را نوشته‌است، نسب وی را ایرانی می‌نویسند.[۷][۸] علاوه بر اینها فارابی در حاشیه بسیاری از کارهایش به زبان پارسی و سغدی منابعی را معرفی کرده (حتی به زبان یونانی، اما به ترکی نه)[۲]),[۹] حتی زبان سغدی به عنوان زبان مادری وی[۱۰] و زبان ساکنان فارابدانسته شده‌است.[۱۱] محمد جواد مشکور ایرانی زبان بودن اصالت آسیای میانه را استدلال کرده‌است.[۱۲] اما فاراب در درجه نخست جزو سرزمین مسلمانان بود و در درجه نخست فارابی به دنیای اسلام و تمام بشریت تعلق دارد و عرب یا پارسی یا ترک بودن وی اهمیتی ندارد.[۱۲] اصالت پارسی فارابی توسط دیگر منابع نیز بحث شده‌است.[۱۳] همچنین پروفسور دانشگاه آکسفورد آقای بوسورث می‌نویسد که چهره‌های بزرگ مانند فارابی، بیرونی و ابن سینا توسط دانش پژوهان علاقه‌مند ترک به نژاد ترکی چسبانده شدند.[۱۴] در دانشنامه ایرانیکا دکتر گوآتاس اظهارات ابن خلکان را نکوهش کرده و مدارک پیش از وی در این زمینه از ابن عصیبه در مورد پارسی بودن فارابی باعث شده تا ابن خلکان به تلاش برای مدرکسازی جهت ترک نشان دادن وی باشد.[۲] در این چهارچوب وی اشاره می‌کند که ابن خلکان ابتدای اسم فارابی نسبت الترک را افزود در حالی که فارابی هرگز چنین نسبتی را نداشته‌است.[۲]

اسکناسی که هم اکنون در جمهوری قزاقستان رواج دارد

قدیمی‌ترین کسی که نسب فارابی را ترک دانسته ابن خلکان بوده‌است. وی در اثر خود وفایات فارابی را متولد فاراب و روستای کوچکی به نام وسیج که اکنون به نام اترار در قزاقستانشناخته می‌شود و از والدینی ترک می‌داند. ابن خلکان گوید: ابو نصر به زبان ترکی، عربی و دری به خوبی آگاه بود و این از تألیفات او به خصوص «کتاب الموسیقی الکبیر» به وضوح پدیدار است. برخی منابع دیگر نیز به این جریان معتقدند.[۱۵]

علامه محمد قزوینی نیز جزو موافقان نسب ترکی فارابی است. او در بخشی از مقاله خود با عنوان" انتقاد مقاله یکی از فضلا در شفق سرخ" که به نوشته های مرزبان بن رستم باوندی در شفق سرخ پاسخ میدهد،مینویسد: "دیگر آنکه مرقوم فرموده اند:"کتب معروف..... ابونصر فاریابی و محمد زکریای رازی و صدها علمای بزرگ ایران بجای اینکه به زبان فارسی نوشته شده باشند و این مفاخرت را برای ما بگذارند به زبان عربی تالیف شده اند. جوهری صاحب صحاح اللغه وقتی که قاموس معروف خود را نوشت به میان قبائل عرب رفت و کتاب خود را جلوی یکی از روسای عرب انداخت و با کمال غرور گفت خذوا لسانکم من ید رجل اعجمی". حالا ملاحظه بفرمایید در همین یک عبارت کوچک چند غلط بزرگ دست داده است. اولاً آنکه ابونصر فارابی را "فاریابی"نوشته اند و گویا "فاراب" را که شهر معروفی بوده است در اقصی بلاد ترکستان برساحل غربی سیحون(و همان اترار مورخین قرون وسطی است که امیر تیمور آنجا وفات کرد و خرابه های آن هنوز در نه فرسخی جنوب شرقی شهر" ترکستان" حالیه باقی است) با "فاریاب"که شهری بوده است در خراسان مابین مرو الرود و بلخ(و خرابه های آن نیز به اسم خیر آباد هنوز بافی است) و ظهیر فاریابی منسوب به آنجاست اشتباه کرده اند. ثانیاً ابونصر فارابی و جوهری صاحب صحاح هر دو را از از علمای بزرگ ایران شمرده اند(فاریابی را بالصراحه و جوهری را چنانکه از سیاق عبارت استنباط میشود چه صحبت از "صدها علمای ایران" است)و حال آنکه این دو نفر به تصریح عامه مورخین، ترک بوده اند و ابداً ربطی به نژاد ایرانی نداشته اند.واضح است که من نمی‌خواهم از مفاخر آبا و اجدادی خودمان بکاهم و یک ایرانی را ترک بقلم بدهم. ولی این را هم نمی‌خواهم که مثل مرحوم قاضی نورالله شوشتری معروف به شیعه تراش،ایرانی تراشی کنم یا مثل اتراک لوس بی سواد حالیه که حضرت زردشت و حضرت رسول را هم ترک میدانند یا مثل لویس کشیش عیسوی بیروتی صاحب کتاب "کتاب النصرانیه"که اغلب شعرای جاهلیت و اسلام را نصرانی تعداد کرده است من هم کسانی را که ایرانی نبوده اند ایرانی قلمداد کرده جزء مفاخر دروغی ایران بشمارم. بر فرض هم که من اینکار ر ا کردم مردم که کور و کر نیستند به که امر را مشتبه خواهم کرد؟اگرچه ترک بودن فارابی و جوهری محل خلاف نیست که محتاج به اثباتی باشد ولی نمونه را برای یادآوری به یکی دو فقره از اقوال مورخین اشاره میشود:اما ابو نصر فارابی ابن خلکان او را چنین عنوان کرده است:"ابونصر محمد بن طرخان بن اوزلغ الفارابی الترکی الحکیم المشهور" و سپس در ترجمه حال او گوید"و کان رجلا ترکیا ولد فی بلده و نشا بها ثم خرج من بلده ....." و بعد میگوید" ورد علی سیف الدوله فادخل علیه و هو بزی الاتراک و کان ذالک زیه دائماً"و بعد در آخر ترجمه در ضبط اسامی اجداد فارابی گوید" و طرخان بفتح الطاء المهمله...و اوزلغ بففتح الهمزه....و هما من اسماء الترک" و در شرح فاراب گوید:"و هی قاعده من قواعد مدن الترک" و قریب به همین مضمون است عیناً تاریخ الحکما قفطی و معجم البدان یاقوت و مختصر البلدان ابوالفرج بن العبری نصرانی و تاریخ ابوالفداء. و همچنین کتب مستشرقین اروپا از قبیل دیتریسی مستشرق آلمانی معروف که بعضی از کتب فارابی را متنا و ترجمتا چاپ کرده است و مولفات [[کارا دو ور مستشرق فرانسوی معروف که متخصص در تاریخ فلاسفه اسلام است و تاریخ ادبیات عرب از بروکلمن آلمانی و نیکلسون انگلیسی و تاریخ ادبیات ایران از ادوارد برون انگلیسی و غیر هم و غیرهم. اما جوهری صاحب صحاح او نیز به اجماع مورخین،ترک و بر حسب اتفاق او هم از همان شهر فاراب سابق الذکر یعنی همشهری ابونصر فارابی بوده است.ثعالبی که معاصر او بوده و هر دو باهم مدتی در یک شهر یعنی در نیشابور میزیسته اند در یتیمه الدهر در ترجمه حال او گوید" من اعاجیب الدنیا و ذالک انه من الفاراب احدی بلاد الترک و هو امام فی لغه العرب". و تقریباً عین همین مضمون را یاقوت در معجم الدبا و سیوطی در طبقات النحاه در حق او نوشته اند. قزوینی در آثار البلاد در تحت "فاراب" گوید" و من العجب انهما (ای الجوهری و خاله صاحب دیوان الادب)کانا من اقصی بلاد الترک و صارا من ائمه العربیه"[۱۶



:: موضوعات مرتبط: بزرگان و دانشمندان تورک , ,
:: برچسب‌ها: فلسفه فارابی , معلم ثانی , فارابی ترک , زندگی نامه فارابی , دانشمند بزرگ فارابی , آثار فارابی , شهر فاراب خراسان , فیلسوف , ابو نصر محمد بن محمد فارابی ,



مطالب مرتبط با این پست
.



می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: